مهدی و هانای عزیزممهدی و هانای عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

دوقلوهای من

یک سالگی گل های ما

16 آذر مهدی و هانا یک ساله شدند . 15 آذر جشن تولد مهدی و هانا بود . یه عکس از مهدی و هانا و بابا مهرداد یک سال گذشت . یک سال سخت و شیرین . این روزا یه احساس خاصی داشتم مدام به روزهای اول تولدشون فکر میکردم گاهی گریه م میگرفت و گاهی ته دلم احساس شعف می کردم . یک سال رو با همه سختی ها و خستگی ها و بی خوابی ها گذروندیم . واسه بیماری شیر نخوردن غذا نخوردن نگران می شدیم و با کوچکترین پیشرفتی شاد می شدیم . هر کاری کردیم تا خوب رشد کنند بهترین چیزها رو داشته باشند و در آرامش باشند.   ...
26 آذر 1392

یازده ماهگی مهدی و هانا

هانا و عروسک های مورد علاقه ش   هر روز شاهد بزرگتر شدن گل هامون هستیم . هر روز انگار شیرین تر و دوست داشتنی تر میشن . شیرین کاری ها و شیطونی هاشونم بیشتر میشه . مهدی دو تا دندون بالاش هم در اومده و حالا ٤ تا دندون داره و هاناجون ٢ تا دندون پایین داره . هانا از اول هم به ایستادن علاقه داشت و حالا علاوه بر این که بدون کمک می ایسته دو قدمی هم بر میداره . این طور که معلومه زودتر از مهدی راه می افته . در کل هانا یهو تغییر می کنه و آدمو غافل گیر می کنه . مهدی عادت داره که یه جور خاصی بشینه رو زمین . وقتی میشینه مچ پاشو میذاره رو هم که خیلی بامزه س. میگن به پدر پدربزرگش رفته   ...
24 آذر 1392

ده ماهگی مهدی و هانا

از همه دوستانی که سراغمون رو گرفتند و حالمون رو پرسیدن تشکر میکنم  . از مهر میرم سر کار و دیگه فرصت هیچ کاری رو ندارم چند بار اومدم بنویسم اما نشد . رسیدگی به بچه ها همه وقتم رو میگیره . حتی نمی تونم به اندازه کافی بخوابم . سه روز اول هفته رو مامان میاد پیشمون و دو روزش رو بابا مهرداد و بابا مهدی ازشون مراقبت میکنن دستشون درد نکنه.  کم کم شیطونی هاشون داره بیشتر میشه . حالا مهدی دو تا دندون داره و هانا هم اولین دندونش در اومدiو چهاردست و پا میره . حالا پایه هم شدن  دنبال هم تو خونه می چرخن . به تماشای لباسشویی هم خیلی علاقه دارن مدام تو آشپزخونه ن . سعی می کنن کشوها رو باز کنن . مبلا رو میگیرن و وایمیستن . گاهی هم روروئک س...
17 آذر 1392
1